بره های ناقلا(۳)

بالاخره همهمه تموم شد و چند گوسفند داوطلب شدند که بار مسئولیت گله رو به دوش بکشند ریش سفید گله نگاهی به داوطلبا انداخت و گفت: گرچه همه آشنا هستیم و تا حدودی همدیگه رو…
ادامه مطلب ...

پیکان رؤیایی

گرچه راه دور بود و گرما طاقت فرسا اما دوری از وطن عزیزم پیکان اونم بعد از چند سال امانم رو بریده بود هر جور بود مهیای سفر شدم و قدم به راهی گذاشتم که برای رسیدن به مقصدش لحظه…
ادامه مطلب ...

برّه های ناقلا(۲)

در حالی که بره های به ظاهر ناقلا به دست قصاب سپرده شده بودند و روانه ی کشتارگاه،اما گله اونقدر گرم اختلافاتشون بودند که خیلی هاشون اصلا نفهمیدند چه به سر منتخبین اومد نزدیکیهای شب…
ادامه مطلب ...

رهایی از تردید

ترس عجیبی وجودش رو فرا گرفته بود و تردید رهاش نمیکرد خدایا مگه میشه،اخه مگه چنین چیزی ممکنه طلحه،زبیر با اون پیشینه نه، نه،امکان نداره اما باید کاری میکرد،باید از این تردید…
ادامه مطلب ...

برّه های ناقلا

یکی بود یکی نبود یه گله ی گوسفند بود و یه چوپان و یک سگ که هم مسئول جون گوسفندا بود و هم مسئول تقسیم علوفه بین گوسفندا اما گوسفندا ازاینکه یه سگ مسئول تقسیم علوفه بود نا راضی…
ادامه مطلب ...